و بعد از مدتها یک کار کودک....

 

"یک خانه ی هشتی"

 

بابا اجاره کرد

دو کوچه بالاتر

یک خانه ی نقلی

با ده تومان کمتر

 

مردی که بنگاهی

دارد سر کوچه

در گوش بابا گفت:

- تکلیف این بچه ؟

 

منظور او را من

هرگز نفهمیدم

در صورتش اما

تردید می دیدم

 

می گفت مجبورم

صبح همین فردا –

بازی کنم نقش

یک بچه مهمان را

 

اول گمان کردم

فکر بدی هم نیست

چون ده تومان در ماه

تو جیبی اش کم نیست

 

اما از این بازی

حالا دلم تنگ است

اسباب بازی هام

یک جعبه از رنگ است

 

آهای نقاشی !

همباز ی من باش!

این هفت غمگین است

برعکس می شد کاش

 

یک خانه می خواهم

از تو همین حالا

با پول تو جیبی

حل می شود آیا ؟

 

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//

آقای رسول طاهری دوست خوب!

متاسفانه منظورتو نو  از کامنت " به تو چه " ؟؟؟ نفهمیدم . جمله ای که می گید توسط بنده تایپ شده .

البته جای تاسفه که تو جمع ادبی زنجان چند دوره باب شده بود افراد به اسم اشخاص دیگه کامنتای توهین آمیز می ذاشتن .

اگه به این شکل باشه من از طرف خودم و از طرف این اشخاص نامعلوم شرمنده ام .

آروزی موفقیت دارم براتون !